من تبعید شده ام،
به جایی دور
اینجا نامش فراموشی است،
و شنیده ام می گویندجرمم عاشقی است!
دلشوره مرا نداشته باش!
اینجا هم اتاقیم حسرت توست،
رنج می خورم،
اشک می نوشم،
نگران نباش
من خوب می دانم با حسرتت چگونه تا کنم !
فقط برایم بنویس
هنوز هم لبخند می زنی؟