تنهایی های یک تنها

. .می نویسم برای بـــــــــــــاد. .

تنهایی های یک تنها

. .می نویسم برای بـــــــــــــاد. .

بابا

دراضطراب دختری است که نیامده،

دختر

ازترس آب

به رودخانه نزدیک نمی شود. .

اجبار تا کجا؟؟

«من خسته ام!


دوباره سیب بچین حوا ... !


بگذار از این جا هم بیرونمان کنند ... »